روز شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۷، شعله پاکروان مادر ریحانه جباری در یک نوشته پر احساس به اسماعیل بخشی نماینده کارگران نیشکر هفت تپه ضمن پیوستن به کارزار «من هم شکنجه شدم» راه خلاصی از شکنجه دیدن و شکنجه شدن را در خلاصی از حکومت فعلی دانسته است .
شعله پاکروان مادر ریحانه جباری بخش اول این نوشته را چنین شروع کرده است:
«من هم شکنجه شده و میشوم. مثل تو. مثل او. مثل ما. مثل شما. مثل آنها»
چند روز است کارزار «من هم شکنجه شدم» ابعاد تازه ای از انواع شکنجه را پیش روی مردم ایران فاش کرده است.یکی شلاق خورده. یکی قپانی شده. یکی تهدید به تجاوز شده و یکی واقعا مورد تجاوز قرار گرفته. یک زندانی سیاسی سابق شرح شکنجههایش را برایم فرستاد و با خواندن هر قسمت از جفای رفته بر او, دست و پایم بیحس شد.
چند روز است میخواهم ببینم اسماعیل بخشی بیشتر شکنجه شده یا ستار بهشتی؟ سپیده قلیان یا سعید ماسوری؟ ارژنگ داوودی یا خالد حردانی؟ حسن نظری یا خواهر و برادران مریم اکبریمنفرد؟
میخواهم بدانم اساسا شکنجه جسمی بیشتر شکنجه است یا شکنجه روحی؟ فقط زندانی شکنجه میشود یا خانواده اش هم به همان اندازه درد میکشند؟وقتی سبیلهای یک درویش را میتراشند به همان اندازه درد میکشد که موهای سر پسر جوانی را میتراشند؟ وقتی به نوزده سال چشم انتظاری اکرم زینالی فکر میکنم میخواهم بدانم شکنجه طولانی هم درد دارد یا نه؟ اکرم و هاشم زینالی بیشتر شکنجه شدند یا سعید؟
وقتی به قپانی شدن ریحانم توسط مردی به نام مومنی در زندان اوین و درد کتف ریحان که او را تا حد فکر کردن به خودکشی میکشاند فکر میکنم به خودم میگویم درد ریحان بیشتر بود یا درد کتف آرش صادقی که استخوان درمان نشده دوران شکنجهاش تبدیل به سرطان شد؟ درد همسرم که با چشمهای پر از بیم و امید پشت دیوار رجایی شهر منتظر بود بیشتر است یا درد عبدالفتاح سلطانی که با کمر تا شده از زندان آمد تا همای رنج کشیده و جوانمرگش را به خاک بسپارد؟
درد مردی که به دلیل فقر به سه فرزندش قرص برنج داد تا به رنج گرسنگی فرزندانش پایان دهد بیشتر است یا درد کسانی که هنوز نمیدانند عزیزانشان چرا و در چه روزی اعدام و در کجا دفن شدند؟
شعله پاکروان مادر ریحانه جباری، سپس به درد مردم پرداخته است. وی مردی را که به خاطر دردی که از خجالت کودکان گرسنهاش میکشد تا درد آنانکه نمیدانند عزیزانشان چرا و در چه روزی اعدام و در کجا دفن شدند؟ به تصویر کشیده است. وی مینویسد:
درد مردی که به دلیل فقر به سه فرزندش قرص برنج داد تا به رنج گرسنگی فرزندانش پایان دهد بیشتر است یا درد کسانی که هنوز نمیدانند عزیزانشان چرا و در چه روزی اعدام و در کجا دفن شدند؟درد آن اعدامی روی برانکارد بیشتر بود یا درد کسانی که سنگسار شدند؟
درد گورخواب بیشتر است یا گرسنگانی که در انبوه زباله به دنبال غذا میگردند؟ درد دانشجوی دکترایی که کولبری میکند بیشتر است یا سعید شیرزاد که برای رویای ایران بدون کودک کار جنگید و اکنون زندانی ست؟ درد شهرام احمدی با سی و چهار ماه انفرادی بیشتر بود یا مادرش با دو داغ اعدام بر جگر؟ درد زندانی بلوچ بیشتر است یا زینب جلالیان کرد؟ درد پدر رامین حسین پناهی بیشتر است یا فرزند اصغر رحیمی؟
درد مادر رضایی بیشتر است با هفت فرزند جانباخته در قبل و بعد از انقلاب یا زهره شفایی که پدر و مادر و خواهر و برادرانش را با هم کشتند؟ درد مادری که بچه هایش اواره شدند و در حسرت دیدار میسوزد بیشتر است یا درد مادری که دخترش در اتش شین آباد سوخت ؟ درد بینی شکسته سهیل عربی بیشتر است یا حبیبی معلم که در مدرسه با ضرب و شتم دستگیر شد؟
بقول معروف درد را از هر طرف بخوانی درد است. شکنجه، شکنجه است. کم و زیاد ندارد. حتی شکنجهگر هم روح خود را شکنجه میدهد. هر شلاق که بر پشت کسی میزند ضربهای به روح خود مینوازد که قادر به دیدنش نیست. تهی شدن قالب از انسانیت و خوی حیوانی یافتن هم شکنجهای است که او بر خود روا داشته.
وی در قسمت پایان این نوشته راه خلاصی از «شکنجه» و «درد» را در پایان دادن به این حکومت میداند و راه رسیدن به آن را نیز نه در «مناظره با وزیر اطلاعات!» بلکه در ادامه «مبارزات بیامان» دانسته است.
او میگوید:
من از شکنجه خود و دادخواهان نمیگویم. از شکنجه زندانیان سیاسی یا عادی نمیگویم. از شکنجه زندانی ایرانی و افغانستانی نمیگویم. حتی از شکنجه در حکومت نالایق و فاسد کنونی نمیگویم. بلکه میگویم؛ رد خون و خاطره بر روح هشتاد میلیون ایرانی وجود دارد که توسط دیکتاتوریهای مختلف در طول تاریخ بر وجدان بشریت سنگینی میکند. برای پایان دادن به شکنجه هشت کارگر فولاد و هشت زندانی محیط زیست و هشت هزار
کارگر فصلی هفت تپه و هشتاد میلیون ایرانی , باید روی دیکتاتوری خط بطلان کشید. باید آزادی را در آغوش کشید و قدرش را دانست و با چنگ و دندان
مراقبش بود.
اگر میخواهید داستان شکنجه برای همیشه پایان یابد؛ میبایست (به)حاکمیتی که بر پایه شکنجه است، پایان دهید.
نیازی به مناظره نیست. همهمان میدانیم که حتی یک بخشدار هم هرگز پاسخگو نبوده؛ چرا که حکومت از اساس پاسخگو نیست؛ چه رسد به وزیر اطلاعات!
باید خطاب به خودمان یعنی مردم رنج کشیده ایران بگوییم:
شکنجه بس است. اعدام بس است. مرگ بس است. ما عدالت میخواهیم و آنرا با مبارزات بیامانمان خواهیم یافت.
عدالت از نان شب برایمان واجبتر است. وقتی عدالت باشد؛ آزادی میاورد. وقتی آزادی بود , شکنجه نیست. درد شکنجه نیست. نجاتی آزاد میشود. سام رجبی آزاد میشود. ارشام رضایی آزاد میشود. بهنام ابراهیم زاده آزاد میشود. اتنا دائمی و گلرخ آزاد میشوند. حتی شکنجهگر از شکنجه دائمی روح خود آزاد میشود.
و شکنجه من و تو پایان میابد.
تا آن زمان “من هم شکنجه میشوم” درست مثل تو.
http://t.me/begoona1
https://www.instagram.com/begoonah