اینجانب حمزه درویش هستم زندانی سیاسی زندان لاکان گیلان امروز دوشنبه ۶ بهمن ماه سال ۱۳۹۹ هستش ساعت ۴ عصر به وقت ایران نامه ای سرگشاده خطاب به جاوید رحمان نوشته ام

بسم الله رحمان رحیم

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت گزارشگر شریف ویژه حقوق بشر ایران آقای جاوید رحمان

احتراما به استحضار می رسانم اینجانب حمزه درویش هستم ۲۷ ساله زندانی عقیدتی سیاسی اهل سنت زندان مرکزی گیلان لاکان

آقای جاوید رحمان

در آبان ماه سال ۱۳۹۳شمسی یکی از دوستان دوران کودکی ام که گول «داعش» را خورده بود وعضو گروهک تروریستی داعش شده بود؛از طریق « واتس آپ» به بنده پیام داد و درخواست کمک نمود. وی اظهار نمود که واقعیت هایی را از داعش دیده و به اشتباه خود پی برده است و میخواهد به ایران برگردد. اما مدتی است که شدیدا زخمی شده که اگر در حالت زخمی به ایران برگردد به علت زیاد بودن هزینه جراحی توانایی پرداخت آن را نخواهد داشت. که بدین منظور می خواهد قبل از مراجعت به ایران با پول داعش در ترکیه پایش را عمل کند و به ایران برگردد. از بنده درخواست کرد به دلیل آشنایی به زبان ترکی استانبولی جهت مراقبت و پرستاری از وی به ترکیه بروم که بنده قبول نکردم. اما پس  از کلی اصرار و خواهش که ۲۱ سال سن داشتن قبول کردم و به ترکیه رفتم. مدتی پس از عمل جراحی وی با کمک دوستان خود من را وارد خاک سوریه کرد.

در آن برهه از زمان به دلیل باز بودن مرز ترکیه و سوریه به راحتی تردد صورت می گرفت و بنده بدون اینکه متوجه شوم به کجا می روم من را وارد سوریه کرده بودند. بطوریکه بعد از ۲۴ ساعت متوجه شدم که در خاک سوریه می باشم. دوستم بدون اینکه خود بخواهم یا بدانم وارد خاک سوریه کرد با این تصور که بعد از وارد شدن به کلاسهای داعش متحول شده و عضو داعش می شوم. اما بعد از اینکه بنده حاضر به شرکت در کلاسها نشدم و حاضر به گرفتن اسلحه و عضویت نشدم دست به زور و خشونت و اجبار زده و من را به زندان انداختن. شش ماه در زندان داعش زیر شدیدترین شکنجه های جسمی بودم. بعد از شش ماه یک ایرانی که حقایقی از داعش را درک کرده بود به بنده کمک کرد تا از دست داعش فرار کنم و خود را به ترکیه برسانم. بعد از چندین مرتبه مراجعه به سفارت ایران در آنکارا و گفتن حقایق امان نامه قضایی به بنده  دادند و در اردیبهش ماه سال ۱۳۹۴ با هماهنگی به ایران برگشتم. در فرودگاه توسط ماموران اطلاعات دستگیره شده و به زندان اوین انتقال دادند. بعد از ۵۶ شش روز بازجویی در انفرادی من را به خاطر نداشتن مشکل امنیتی با وثیقه۲۵۰میلیون تومانی آزاد کردند.

بعد از آزادی در حیاط منزل پدری خود مشغول پرورش بلدرچین وپرورش پرنده و مرغهای زینتی بودم ویک سال آزاد بودم. در مدت این یک سال وزارت اطلاعات گیلان و سازمان اطلاعات سپاه باایجاد فشارهای روحی و روانی جهت همکاریهای خطرناک روزگار من وخانواده ام را سیاه کردند. بطور خاص از من می خواستند در بین گروههای تکفیری و تندرو نفوذ کرده وبرای آنها جاسوسی کنم. که با انجام این عمل هم امنیت جانی خودم وهم امنیت جانی خانواده ام به خطر می افتادکه برایشان اصلا اهمیت نداشت.

حدود یک سال پس از آزادی یعنی در تاریخ ۱۴ /۴ /۱۳۹۵بنده را برای دومین بار بازداشت کردند و مدت ۷۰ روز در زندان مقر شهدای گمنام انفرادی اطلاعات گیلان زیر شدیدترین شکنجه های روحی وروانی وجسمی و همچنین هتاکی وفحاشی به مقدسات اهل سنت نگهداری کردند.

بعداز ۷۰ روز من را به بند ۲۰۹ انفرادی وزارت اطلاعات در بازداشتگاه اوین انتقال داده و به مدت یک ماه زیر فشارهای روحی شدید از من بازجویی کرده و من را به اندرزگاه ۴ سالن ۳ بند عمومی اوین انتقال دادند.

در دی ماه سال ۱۳۹۵ من را بدون اطلاع قبلی و بدون داشتن جق وکیل جهت بازپرسی نزد رئیس بازپرسی دادسرای مقدس تهران آقای امین ناصری برده که آقای امین ناصری با اعمال فشار و تهدید و دادن وعده های دروغین من را مجبور کرد تا وکیل تسخیری که انتخاب خودشان بود را قبول کنم.

در اسفند ماه همان سال من را به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه برده به مدت ۵ دقیقه دادگاهی و بخه ۱۵ سال حبس محکوم کردند

بعد از ابلاغ حکم و اعتراض به حکم صادره به زندانی رجایی شهر تبعید کرده و به خاطر اعتراض به حکم صادره پرونده ام را در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ جهت بررسی به دیوان عالی کشور ارسال نمودند و در تاریخ ۱ مرداد ماه در ابلاغیه ای اعلام کردند که حکم صادره تعلیق شده است. یعنی در عرض یک  ۳۳ روز حکم ۱۵ سال حبس  من به تعدیدیه دیوان عالی کشور رسید.

درخواست اعاده دادرسی کردم واقدام به وکیل گرفتن نمودم که متاسفانه اعاده دادرسی من را قبول نکردند واجازه وکیل گرفتن را هم به من ندادند. به این منظور برای گرفتن حقوق ضایع شده ام ورساندن صدای مظلمومیت خود؛ چهار بار در طول سه سال به مدتهای طولانی ۲۶ روز؛ ۳۲ روز ۳۵ روز و۵۰ روز دست به اعتصاب غذا زدم که متاسفانه هر بار با وعده های دروغین از جانب مسئولین جمهوری اسلامی به اعتصاب غذای خود پایان می دادم. اما تاکنون حق داشتن وکیل و اعاده دادرسی را به من نداده اند. نکته غیر قابل درک وغیر قابل باور اینجاست که دیوان عالی کشور شرط قبولی وکیل واعاده دادرسی را وجود تعدیه  از جانب وزارت اطلاعات کرده است! که جای بسی تاسف دارد! وزارت اطلاعات نه تنها مانع از قبولی اعاده دادرسی بنده شد بلکه بعد از ۵ سال حبس ۸ ماه است که بدون در نظر گرفتن قانون تفکیک جرایم من را با زور واجبار و ضرب و شتم از زندان رجایی شهر به زندان «لاکان» انتقال داده  و بدون رعایت حقوق شهروندی و حقوق اولیه یک زندانی حدود شش ماه از هشت ماه را در انقرادی زندان زاکان زیر شدیدترین شکنجه های روحی و روانی و جسمی به همراه دستبند و پابند با روزی یک وعده غذا توسط کارشناسان و رئیس اطلاعات گیلان وهمچنین مسئولان زندان زاکان ازجمله رئیس حفاظت اطلاعات زندان زاکان آقای گل زاده ومعاونش آقای سعید رحمانی قرار گرفتم. کارشناسان و رئيس اطلاعات گیلان بعد از هر بار شکنجه بادادن طناب و تیغ بنده را تحریک وتشویق به خودکشی وخود زنی می کردند. بدین منظور برای شکنجه روحی وروانی بیشتر من را به سالن ۸ زندان زاکان بین ۲۴۰ زندانی محکوم به اعدام که امنیت جانی نداشتم انتقال دادند.

در طول ۸ ماهی که در زندان لاکان می باشم. به خاطر انواع شکنجه های روحی و روانی وجسمی دچار انواع مریضی ها گشته ام.از جمله ناراحتی قلبی حمله عصبی بطوریکه در هفته دو تا پنج بار از هوش می روم.

درد شدید در کلیه سمت چپ وعفونت روده ها و درد شدید در زانوی پای چپ وشکستگی انگشتان پا بر اثر ضربات باطوم یا آسیب شنوایی در گوش چپ به خاطر زدن سیلی های پی در پی بطوریکه فقط ۲۰ درصد شنوایی دارم.

آقای جاوید رحمان

وزارت اطلاعات گیلان بارها خانواده ام را به اطلاعات احضار کرده که آخرین بار در تاریخ ۱۶/۷/۱۳۹۹ بود که با تهدید به آنها اعلام نمودند که در صورت گرفتن وکیل واعاده دادرسی وهمچنین پیگیری و ملاقات و ارتباط تلفنی با فرزندتان وهمچنین واریز پول برای وی برخورد شدیدی با شما خواهیم کرد.

در طول ۵ سال حبسم به خاطر فشارهای روحی وروانی از جانب اطلاعات گیلان بر روی خانواده ام باعث شده مادرم دچار مشکلات عصبی شده و بطوریکه در سرش لخته خون جمع شده و رگهای عصبی دستش از کار افتاده که بدین منظور چند ماه پیش دست راستش عمل جراحی شد و در روزهای آینده هم دست چپش عمل جراحی می شود که مدارک پزشکی آن هم موجود می باشد.

هدف اطلاعات از انتقال بنده به زندان لاکان گیلان این است که نتوانم وکیل گرفته واعاده دادرسی خود را پیگیری کنم. وبه قول اطلاعات نتوانم به راحتی از چنگ آنان  جان سالم به در برم و هدفشان از اعمال شکنجه های روحی و روانی وجسمی شدید این است که مرا وادار به همکاریهای تروریستی کنند وبارها اذعان کرده اند که در صورت افشای اصرار ما ترا سر به نیست خواهیم کرد.

آقای جاوید رحمان

برای اولین بار میخواهم مطلبی را افشا کنم که شاید منجر به کشته  شدنم توسط اطلاعات گیلان شود. حدود ۶ سال است که از ترکیه به ایران برگشته ام و تنها خواسته ی کارشناسان اطلاعات گیلان از بنده این است که می گویند خودت را در بین عده ای از جوانان اهل سنت در برخی استانها ازجمله استان گیلان اردبیل؛گلستان و چند استان دیگر به عنوان نماینده یک گروه تروریستی معرفی کن  آنها را تحریک وتشویق به تشکیل یک گروه تروریستی کرده که پول و سلاح و مهماتش را هم اطلاعات گیلان ساپورت می کرد وقرار بود بنده به عنوان نفوذی اطلاعات در آن گروه تروریستی باشم و افراد آن گروه را بدون آنکه بدانند من نفوذی اطلاعات گیلان هستم تشویق کنم به ترور عده ای از اشخاص مهم که اسامیشان توسط اطلاعات گیلان در اختیار بنده قرار گرفته بود.

حقیقت امر این است وقتی که به بنده پیشنهاد این کار را دادند به خاطر ترس و نرفتن به زندان این پیشنهاد را قبول کردم. اما بنده شخص خبره ای در این کار نبودمولی استارت تشکیل گروه با برنامه ریزی و  مشاوره با مشاوران اطلاعات گیلان رقم خورد که نتیجه نستبا خوبی به کمک مشاوران اطلاعات بدست آمد.در این رابطه اسامی ۲۷ نفر با جزئیات وبیوگرافی کامل آنان که در لیست ترور قرار داشتند در اختیار من توسط اطلاعات قرار داده شد تا با ترفندی به افراد گروه انتقال دهم وآنها را متقاعد به ترور این ۲۷ نفر بکنم. از جمله افرادی که اسامیشان در لیست ترور بود آقای بهمن محمد یاری نماینده اسبق مردم طالش و استاد میرشاهی قریشی یکی از علمای برجسته اهل سنت طالش وهمچنین شاهپور مرحبا نماینده اسبق مجلس از آستارا که به گفته اطلاعات آقای مرحبا از طرفداران ونزدیکان آقای هاشمی رفسنجانی  بوده و خائن به حساب می آیدو لیاقت زنده بودن را ندارد. اما بنده به دللایلهای مختلف از جمله غیر انسانی بودن وغیر شرعی بودن این اقدامات در آخرین لحظات پشیمان شده و حاضر به آدمکشی واقدامات تروریستی نشدم و بلافاصله بدین منظور توسط اطلاعات گیلان که مبادا افشاگری کنم بازداشت شده و به بهانه اتهام داعش که امان نامه

قضایی داشتم محاکمه تا بلکه بر اثر سختی های زندان حاضر به همکاری شوم و یا در نبود من پروژه ترور را پیش ببرند. حتی در طول این ۵ سال که در زندان میباشم وزارت اطلاعات از طریق نفوذی های خود در بین جوانان اهل سنت دو بار اقدام به تشکیل گروه تروریستی کرده که با اطلاع رسانی و آگاه کردن جوانان اهل سنت توسط بنده پروژه چند میلیون دلاری اطلاعات با شکست مواجهه شده واکنون بعد از ۵ سال با وجود دو بار شکست دوباره به سراغ بنده وچند نفر دیگر آمده اند و با زور وانواع شکنجه وآزار واذیت میخواهند یک گروه تروریستی برای ترور عده ای از اشخاص حکومتی که مهره سوخته می باشند تشکیل دهیم.

آقای جاوید رحمان

وزارت اطلاعات اهداف شومی از تشکیل این گروه را دارد.از جمله می توان گفت یکی از اهداف آن این است بعد از انجام چند عملیات تروریستی این اقدامات را بهانه کرده وعده زیادی از جوانان؛ داعیان؛ مبلغان والگوهای اهل سنت را دستگیر کرده و به همین منظور عده ای را اعدام و عده ای را به حبس های طولانی مدت محکوم کرده ودر نبود داعیان ومبلغان وعلمای اهل سنت؛ عواملین خود را در مساجد و مناطق اهل سنت مستقر کرده تا به اهداف خود که نابودی اهل سنت است در این مناطق دست یابد.

به عبارت دیگر میتوان گفت با این اقدامات می خواهند نوعی کودتا بر علیه علمای اهل سنت کنند.

آقای جاوید رحمان

به خدا قسم من آدمکش وتروریست نیستم و شدیدا با جنگ وخون و خونریزی مخالف بوده وخواهان صلح وامنیت می باشم. کاری که داعش نتوانست مرا وادار به آن بکند اما جمهوری اسلامی میخواهد کار نیمه تمام داعش را تمام کرده و مرا تبدیل به یک تروریست جانی کند. بنده از دست داعش فرار کردم وبه کشور خود آمدم تا در صلح وآرامش وامنیت زندگی کنم که متاسفانه در کشور خود اسیر جنایتکاران جاعش ایرانی که ظالم تر و ستمگر تر از داعش سوریه هستند گیر افتاده ام ونمی دانم از کدام دردها وظلمها وجنایت هایشان بگویم! از ظلم های که در حق دوست خوبم مرحوم وحید صیاد نصیری در بازداشتگاه اوین وزندان رجایی شهر بگویم یا جنایت هایی که در حق اقلیت های دینی از جمله بهائیت؛ مسیحیت وزرتشتیان که تنها جرمشان بهایی بودن ومسیحی بودن و زرتشتی بودن است بگویم و یا از ظلمهای که در حق خبرنگاران وروزنامه نگاران وفعالین جقوق بشر به خاطر انتقاد؛ اعتراض و گفتن حقایق حقوق بشر در ایران است بگویم.

گاهی به یاد زندانی مدافع حقوق بشر آقای آرش صادقی می افتم که به خاطر دفاع از انسانیت چگونه مادرش توسط وزارت اطلاعات کشته شد بغض گلویم را می فشارد بطوریکه درد ورنج های خود را فراموش میکنم.که در حال حاضر آقای آرش صادقی در زندانی رجایی شهر با بیماری سرطان و زخم معده وزهم روده دست وپنجه نرم می کند.

بنده به مدت سه سال که در سالن ۲۱ زندان رجایی شهر در بین زندانیان عقیدتی سیاسی اهل سنت بودم دهها بار گارد زندان به داخل سالن یورش برده و اقدام به ضرب وشتم زندانیان اهل سنت نموده وعده ای را به انفرادی خوفناک رجایی شهر به مدتهای طولانی  انتقال نموده زندانیانی که تنها جرمشان سنی بودن است. سلول انفرادیی که بسیار کثیف با بوی نامطبوع وفقد هواکش است ونه وسایل گرمایشی دارد و نه وسایل سرمایشی تنها با سه عدد پتوی کثیف در یک اتاق نیمه تاریک با دستبند وپابند و بدون آب جهت نظافت و شستشویی و بدون داشتن حق ملاقات وتلفن نگهداری

می کنند. که خود بنده بارها به این سلولها منتقل شده  و با چشم خود این سلولهای ترسناک را مشاهده نموده ام.

در سلولهای انفرادی زندان رجای شهر زندانیان جرائم خشن  را به دلیل عدم جاسوسی در بین دیگر زندانیان و موارد های دیگر با ضرب و شتم وشکنجه توسط رئیس زندان آقای الله کرم عزیزی و معاونش آقای حسن قبادی وادار می شوند که با نوشتن درخواست ورضایت نامه به سالن جمعیت … بروند که متاسفانه منجر به کشته شدن ویا نقص عضو آنان از جانب سایر زندانیان صورت می گرفت.

آقای جاوید رحمان

متاسفانه هیج شخص؛ اشخاص؛ نهاد؛ ارگان؛ سازمان و مرجعی جهت رسیدگی به شکایت ها و ظلم های که در حق من ودیگر زندانیان سیاسی .سایر زندانیان و حتی سایر هم میهنانم صورت می گیرد وجود ندارد.

به خاطر اینکه حکومت حاکم بر ایران به رهبری آقای علی خامنه ای یک حکومت دیکتاتوری مطلق می باشد.که حقوق اقلیت های قومی؛ دینی و مذهبی را نادیده گرفته و در حق آنان ظلم وجنایت می کنند.

همین چند هفته اخیر بود که آقای خامنه ای در پی فتوایی دستور به عدم استفاده از واکسن کرونا را صادر نمودکه در نوع خودش بصورت آشکارا دستور قتل عام مردم ایران را صادر کرد.

آقای جاوید رحمان

شما گوشه های ازشکنجه های رژیم دیکتاتوری ایران را خوانده شنیده و یا در ویدئوها مشاهده نموده اید اما بنده ۵ سال است که این شکنجه ها را با پوست و گوشت واستخوانهایم لمس کرده ام. که حتی میزان شدت درد آن هم در ذهن کسی خطور نمی کند‍!

در چند روز اخیر یعنی در روز دوم بهمن ماه که روز تولدم می باشدکارشناسان اطلاعات گیلان به خاطر نوشتن نامه سرگشاده خطاب به خامنه ای به سراغم آمدند و سه عدد سیلی ودو عدد لگد به زانوی پای چپم به معنی هدیه تولد دادند!

به خدا قسم که دیگر تحمل این شکنجه ها را ندارم وصبرم به لبم رسیده است. بطوریکه روزانه هزاران بار آرزوی مرگ می کنم.گاهی وقت ها از شدت درد و فشار فکری میخواهم با طنابی که کارشناسان اطلاعات گیلان برای خودکشی به من داده اند اقدام به خودکشی کنم. تا مبادا پیشنهاد وزارت اطلاعات را قبول کنم و تبدیل به یک موجوی بی رحم آدمکش و تروریست شوم.

آقای جاوید رحمان

رئیس و کارشناسان اطلاعات گیلان به اسامی مستعار حسینی؛ ناصری؛ دکترو رضا با کمک وهمکاری دادستان گیلان  آقای فلاح میری و دو بازپرس دادسرای مقدس آقای امین  ناصری ومحمد قرائي میخواهد با زور واجبار واعمال شکنجه های روحی و روانی وجسمی وعدم قبول اعاده دادرسی وعدم حق داشتن وکیل ونگهداری در انفرادی بنده را مجبور و متقاعد به اعمال تروریستی کنند.که در این رابطه از شما بزرگوار درخواست عاجل می کنم اقدامات و دستورات لازم را جهت پیشگیری از وضعیت  وخیم و نامناسب بنده صادر نمائید. تا در روزهای آینده شاهدات تغییرات وتحولات از وضعیت کنونی خود وسایر زندانیان می باشم.

همچنین از شما تشکر و قدردانی می کنم که وقت گرامی خود را صرف خواندن نامه بنده کرده اید.

هرکجا که هستید برایتان آرزوی پیروزی و موفقیت وسلامتی می کنم.

انتشار از کانال بگونه

تاریخ انتشار ۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۹

لازم به یاد آوری است که گزارشگر سازمان ملل در امور ایران میشل باشله است ولی این زندانی سیاسی نامه را خطاب به آقای جاوید رحمان نوشته اند.

شنبه ۱۱بهمن ماه  ۱۳۹۹