شصت و هفتمین جلسه محاکمه حمید نوری متهم به جنایت علیه بشریت
دادگاه حمید نوری روز جمعه، ۲۹ بهمن، در استکهلم سوئد با شاهد جدید ادامه یافت. محمد ایزدجو شهادت داد که حمید نوری و داود لشکری چند زندانی را پیش از رفتن به اتاق هیئت مرگ از صف جدا کرده و برای اعدام بردهاند.
ایزدجو به عنوان شاهد به دادگاه گفت: «یک روز بعد از کشتارها ما را که از بند ۱۴ زنده مانده بودیم، بردند تا ساک و وسایل بچههای اعدامشده را جمع کنیم تا زندانبانها به خانوادههای آنها تحویل بدهند».

محمد ایزدجو بیست و ششم دی ماه ۱۳۶۱ در نوزده سالگی دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. او از بدو دستگیری و انتقال به زندان اوین مورد شکنجه قرار گرفت تا حدی که پاهایش تا زانو عفونت کرد. شاهد پس از تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی در مهر ۱۳۶۲ در یک دادگاه به زعم شاهد «شرعی» چند دقیقه ای در زندان اوین بر اساس هشت مورد اتهام مندرج در کیفرخواست به هشت سال زندان محکوم شد.
محمد ایزدجو در دادگاه محاکمه نوری گفت که ناصریان (محمد مقیسه) نقش دادیار و مدیر زندان را داشت و داود لشکری به اتفاق حمید نوری در قسمت دادیاری زندان گوهردشت بودند. او گفت که حمید عباسی را در زندان گوهردشت در مواقعی که همراه با ناصریان (محمد مقیسه) و داود لشکری به بند زندانیان سر میزدند دیده است.
او همچنین گفت هنگامی که از سوی داود لشکری مورد «تفتیش عقاید» قرار گرفته نوری در کنار لشکری حضور داشته است.
این شاهد دادگاه گفت که پیش از رفتن به اتاق هیئت مرگ، در راهرو شاهد بوده که حمید نوری برای اعدام زندانیان را به سالن آمفیتئاتر میبرد.
به گفته ایزدجو، چند زندانی پیش از اینکه به اتاق هیئت مرگ برده شوند از سوی داود لشکری از صف بیرون کشیده شده و توسط حمید عباسی به سالن اعدامها برده شدهاند.
محمد ایزدجو به دادگاه گفت که ساعت شش صبح روز نهم شهریور خبر اعدام ها را از حمید نصیری از طریق مورس شنید. او گفت حمید نصیری همان روز به دار آویخته شد. شاهد همان روز در برابر هیئت مرگ از جمله نیری، اشراقی، ناصریان قرار گرفت. او به سوالات به گفته خودش «تفتیش عقاید» هیئت مرگ پاسخ نداد. او همان روز ۴۰ ضربه شلاق خورد. به گفته شاهد، ناصریان گفت که امام گفته نباید مرتد و محاربی زنده بماند و ما آنقدر شما را می زنیم که یا مسلمان شوید یا بمیرید. ایزدجو شهادت داد که در پایان اعدام ها یکصد و هشتاد زندانی زنده مانده بودند.
محمد ایزدجو در مورد ظاهر و نحوه شناسایی متهم گفت او معمولا چهره آرامی داشت و بی تفاوت بود. او آدمی بود که فرقی نمیکرد در رابطه با آدم ها کار میکند یا یک بسته کاغذ یا مقوا را جابجا میکند. محمد ایزدجو در مورد فضای زندان و روحیه زندانیان نجات یافته از اعدام ها گفت که زندانیان با شوک سنگینی روبرو شده بودند. بندها از زندانیان خالی شده بود و نجات یافتگان باید ساکهای اعدام شدگان را میبستند.