نوشته ای از محمد قرائی
حافظۀ تاریخی ایرانیان از دیرباز شهادت می دهد که جماعت خیانت پیشۀ «شاه» و «شیخ» همواره و در طول زمان، همدست و شریک یکدیگر بودند. در دوران صفویه، آنها در کنار هم به تحمیق و غارت مردم مشغول بودند. در دوران قاجاریه در بیشتر مواقع به هم دیگر نان قرض داده و شریک جرم شدند. وقتی ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی به مجازات رسید، همین جماعت بودند که از او تحت عنوان شاه شهید نام بردند! در انقلاب مشروطیت مردم شعار مشروطیت و آزادیخواهی میدادند. در مقابل شیخ فضل اله مرتجع دنبال مشروعه خواهی و تسلیم طلبی بود. در جنبش ملی شدن نفت و نهضت ملی به رهبری مصدق، بازهم آخوندهای مرتجع، آتش بیار معرکه بودند. آزادیخواهان ایران همدستی آیت الشیطان کاشانی با دربار در کودتای 28 مرداد 1332 را هرگز فراموش نکرده اند. اسناد متقن گواهی میدهند آخوند کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت:
«جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.»[1]
رسانه های دوران کودتا مملو از اظهارات همدستی شیخ و شاه است. تنها به چند نمونه دراین راستا بسنده می کنم.
آخوند کاشانی در پاسخ به سؤال اخبار الیوم مبنی بر اینکه به‌نظر شما بزرگ‌ترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و عدم اطاعت از اوامر شاه »[2] او هم‌چنین اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»[3]
سپس کاشانی در جواب روزنامهٔ المصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت: «خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجهٔ عدل خداوندی است»[4]. او هم‌چنین در مصاحبه با اخبارالیوم مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده‌است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.» [5]
پس از انقلاب و غصب حاکمیت مردم توسط خمینی دجّال بارها شاهد اظهارات بغایت هیستریک خمینی در مورد پیشوای آزادی مردم ایران بودیم. خمینی بارها از اینکه مصدق با کودتای ارتجاعی- استعماری سرنگون شد اظهار خوشحالی کرده بود.
خمینی طی یک سخنرانی علیه مصدق گفت: « مصدق اگر میماند، به اسلام سيلى ميزد … لاکن سيلى خورد! » [6]
در همین راستاست که خامنه ای در حضیض ذلت و استیصال با نبش قبر رضا شاه برای انحراف تظاهرات مردم دست به کار شده است. شعار مسخرۀ و مضحک رضا شاه روحش شاد هر از گاهی توسط چند دوجین بسیجی لمپن، اینجا و آنجا سرداده می شود. این شعار اولین بار در جنگ گرگهای جناحین سر زبانها افتاد. روزنامه دولتی جمهوری اسلامی در شماره ۵تیر ۹۷ خود برای رو کردن دست رقیب در جنگ باندی، طی یک اعتراف بی‌سابقه به یک فقره تلاش برای منحرف کردن تظاهرات و قیامهای مردم با شعارهای انحرافی اعتراف و فاش کرد شماری از افراد که در جریان تظاهراتهای اخیر تهران شعار «رضا شاه روحت شاد» می‌دادند، از باند خامنه‌ای بودند که با اسکورت پلیس و آزادانه این کار را می‌کردند. همین روزنامه نوشت: «این جماعت آن‌قدر بی‌پروا شده‌اند که عده‌یی را با شعارهای بی‌سابقه رضا شاه روحت شاد و مرگ بر مفت‌خور، روانه مجلس می‌کنند و آنها نیز با مشایعت پلیس آزادانه مانور می‌دهند. این جماعت دقیقاً همان دسته و گروهی هستند که در نماز جمعه تهران و راهپیمایی‌ها حضور دارند». برای اینکه بدانیم چرا در این مقطع آخوندها از فرط بیچارگی به نبش قبر رضا قلدر پرداخته اند لازم است نگاهی داشته باشیم به پیدایش این پارازیت تاریخ ایران که آمدن و رفتنش، تماماً دست اجنبی و دولت فخیمۀ انگلیس بود. در این گزارش تحلیلی که به صورت اختصار در چندین شماره پی در پی گرد آوری خواهد شد می خواهم به سئولات مطرح شده در ذیل، تا حد مقدور پاسخ داده باشم. راستی رضاخان کیست؟! از کجا آمد؟! چه ویژگی هایی داشت؟! چه کسانی علمش کردند؟! اهدافشان چه بود؟! عملکرد او در طول حیاتش چه بود؟! به چه سرنوشتی دچار شد و…
1- روزنامه کیهان، 17 شهریور 1332
2- مصاحبه با روزنامۀ المصری ، کیهان 17 شهریور 1332
3- روزنامۀ کیهان 17 شهریور 1332
4- مصاحبه با خبرنگار الیوم، کیهان، 23 شهریور 1332
5- مصاحبۀ خبرنگار الیوم، کیهان 23 شهریور 1332

چهارشنبه ۲۵خردادماه  ۱۴۰۱